کتابخانه عمومی فیض کاشانی شهرستان راور



 

داستان ملانصرالدین

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود وادار شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشتبام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .

ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را به طرف پایین هدایت کرد.

ملا نمی‌دانست که خر از پله بالا می‌رود، ولی به هیچ عنوان از پله پایین نمی‌آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشتبام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشتبام رفت، میخواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ عنوان آرام نمی‌شود. برگشت.

بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!

ملا نصر الدین با خود گفت نفرین بر من که نمیدانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب میکند و هم خودش را از بین می‌برد.

+ مراقب باشید به هر الاغى جایگاهى بالاتر از شأن او ندهید !


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پاورپوینت کل دروس پیام های آسمان نهم ✿✿الهه احساس...✿✿ مدرسه شاد و با نشاط نوامبر صنعت art41 گاوگیجه ی درونی wikiwiki-web سلام دادا :) کلمن آب آب و خاک